گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر لویی
فصل هشتم
.III- اصلاح طلب: 1640- 1642


در 1639 میلتن آپارتمانی در سنت برایدز چرچیارد لندن، که در آنجا پسران خواهرش را تعلیم میداد گرفت.
یک سال بعد با آنان به خیابان آلدرسگیت نقل مکان کرد. در آنجا (1643) شاگردان دیگری گرفت که سنشان بین ده و شانزده سال بود; آنها را شبانهروزی کرد. عایدی مختصری از این راه به دست آورد که به مقرری فرستاده از طرف پدرش ضمیمه میشد. در “نامهای به آقای هارتلیب” (1644) نظرات خود را درباره تعلیم و تربیت تشریح کرد. به آن لغت (تعلیم و تربیت) مفهوم نیرومندی داد: “من تعلیم و تربیتی را کامل و شایان مینامم که مرد را به طرزی صحیح، ماهرانه، و بلندنظرانه برای اجرای هر شغلی، اعم از خصوصی و عمومی، جنگی یا مربوط به صلح، مناسب سازد.” نخستین تکلیف آموزگار تشکیل شخصیت اخلاقی در دانشآموز است “تا خرابیهای اولین اجداد ما را ترمیم کند” یعنی بر شرارت طبیعی انسان “گناهکاری ذاتی” فایق آید یا (چنانکه حال میگوییم) نیازمندیهای زندگی متمدن را با احتیاجات دوران شکارورزی موافق سازد. میلتن احساس کرد که این کار را میتوان با رسوخ دادن ایمانی نیرومند به یک خدای “بصیر” در مغز، و معتاد ساختن آن (مغز) به خویشتنداری به وسیله یک انضباط پرهیزکارانه، به بهترین وجه انجام داد. برای شاگردانش نمونهای از “تحصیل سخت و غذای مختصر” به دست داد، زیرا به خود کمتر اجازه میداد روزی را با “خوشی و لذت” بگذراند. پس از دین و اخلاق نوبت به آثار کلاسیک یونانی و لاتینی میرسید که میلتن آنها را نه تنها نمونه هایی از ادبیات، بلکه وسایل تعلیم در علوم طبیعی، جغرافی، تاریخ، حقوق، اخلاق، فیزیولوژی، پزشکی، کشاورزی، معماری، علم بلاغت، شعر، فلسفه و

الاهیات میشمرد. اگر این سازش منحصر به فرد میان علم و دانشهای انسانی مبنی بر این بود که از زمان سقوط روم چیز زیادی به علم افزوده نشده است، باید توجه کنیم که این موضوع به طرز قابل ملاحظهای برای همه، به جز گالیله، صادق بود; حتی کوپرنیک آریستارخوس یونانی را مرشد خود میدانست. به علاوه، میلتن این نیت را نیز داشت که شاگردان خود را با برخی از متون نوین علم و تاریخ و حتی نمونه های زندهای از هنرهای عملی، نیز آشنا سازد; امیدوار بود که شکارورزان، دریانوردان، باغبانان، کالبدشناسان، داروسازان، مهندسان و معماران را نیز به کلاس درس خود بیاورد و آخرین اطلاعات آن رشته ها را به دانشآموزان منتقل کند. وقت نسبتا زیادی به موسیقی و درام تخصیص داد و هر روز یک ساعت و نیم به تمرینهای ورزشی و بازیهای نظامی میپرداخت. “در بهاران” شاگردانش “در چندین گروه با راهنماهای مدبر و موقر به تمام گوشه های کشور سفر میکردند”; چندی، برای آموختن دریانوردی و جنگ دریایی، به نیروی دریایی میپیوستند و سرانجام، پس از سن بیست و سه سالگی، میتوانستند به خارج مسافرت کنند. این برنامه بسیار سخت و سنگین بود و ما شاهدی در دست نداریم که در مدرسه میلتن اجرا شده باشد; اما اگر دانشآموزان او قدری از اشتیاق و جدیت او را کسب کرده باشند، ممکن است که برنامه به تحقق پیوسته باشد.
میلتن گهگاه فکر تاسیس یک آکادمی را در سر میپروراند که بتواند با آکادمیهای افلاطون و ارسطو رقابت کند، اما روح او دچار جاذبه وقایع مهم عصر شده بود. اجلاس پارلمنت طویل (1640) نقطه عطفی در زندگی او و تقریبا چرخش سریعی بود از شعر و دانشپژوهی به سیاست و اصلاح. در 11 دسامبر “ریشه و شاخه” پیرایشگران، که برخی از دوستان وی به آن تعلق داشتند، طومار بسیار درازی به پارلمنت تقدیم کرد که به امضای پانزده هزار تن رسیده بود (و شاید شامل امضای میلتن هم بود). در این طومار تقاضا شده بود که اسقفان از کلیسای انگلستان حذف شوند. جوزف هال، اسقف اکستر، به وسیله اعتراضنامه متواضعانهای به دادگاه عالی پارلمنت (ژانویه 1641)، با آن طومار مقابله کرد. در آن عریضه از نظام اسقفی، که “از زمانهای حواریون مقدس، بلاانقطاع ... تا عصر حاضر” وجود داشته است، دفاع کرده بود. چند روحانی پرسبیتری مشترکا، پاسخی به ... اعتراضنامه متواضعانه نوشتند (مارس 1641) و آن را “سمکتیم نوئوس” امضا کردند این کلمه نام مستعاری بود مرکب از حروف اول اسامی آنها.1 هال و سایر هواداران نظام اسقفی پاسخ دادند; مجلس عوام آن پیشنهاد را گذرانید و مجلس اعیان آن را رد کرد; بر روی کرسیهای وعظ و در مطبوعات و پارلمنت مجادله بر سر موضوع به صورت هیجانانگیزی در آمد و میلتن با یک کتابچه نود صفحهای تحت عنوان درباره

1. این عده عبارت بودند از: ستفن مارشال، ادمند کالامی، تامس یانگ، مثیو نیوکامن و ویلیام (uu به جای w) سپرستو. ]که با حذف “ا” از ادمند که به صورت کسره در آمده صورت مورد نظر بدست میآید.-م.[

اصلاح دین در ارتباط با انضباط کلیسا در انگلستان (ژوئن 1641) قدم به صحنه نهاد.
با جمله های نیرومند و نفسبر، که گاه به نیم صفحه میرسیدند، فساد کلیسای رسمی را معلول دو علت دانست: یکی ابقای تشریفات کاتولیکی و دیگری منحصر بودن حق رتبهبخشان به اسقفان، او “آن تشریفات بیمعنی را که ما فقط به منزله اشتیاقی خطرناک برای یک حرکت ارتجاعی به سوی رم حفظ کردهایم و فقط به سان ... یک پرده نمایش مضحک برای نشان دادن جلال نظام اسقفی به کار میبریم” تحقیر کرد. اسقفان در شعایر خود دزدانه در حال بازگشت به مذهب کاتولیک بودهاند. این ضربهای محسوس به لاد، اسقف اعظم، بود که منصب کاردینالی را به او پیشنهاد کرده بودند. میلتن ادعاهای جیمز اول و چارلز اول را مبنی بر اینکه اسقفان برای حکومت کلیسا و نظامت سلطنتی لازم هستند، رد کرد. از پرسبیتریان اسکاتلند خواست که جنگ کهن علیه نظام اسقفی را آغاز کنند، و به تثلیث متوسل شد تا در آن امر خیر یاری دهد: ای الوهیت سه شخصیتی! بر این کلیسای بینوا و تقریبا از دست رفته و رو به انقراضت بنگر; آن را بدین گونه طعمه آن گرگان سمج، که مدتها منتظر میمانند و فکر میکنند تا گله آسیبپذیر تو را ببلعند، مساز; این گرازان وحشی که به تاکستان تو هجوم آوردهاند و جای سمهای ملوث خود را در ارواح خدمتگزارانت به جای نهادهاند. آه، مگذار آنها نقشه های شوم خود را بکار بندند نقشه هایی که در مدخل آن هاویه ژرف قرار دارند و منتظر فرمانی هستند تا آن ملخها و عقربهای سهمگین را به بیرون روانه سازند تا ما را دوباره در آن ابر قیرگون و تاریکی دوزخی بپیچند; ابری که در آن هرگز نتوانیم بار دیگر خورشید و حقیقت را ببینیم و هرگز امید دیدن نور شادیبخش بامداد و شنیدن آوای پرنده صبحگاهی را نداشته باشیم.
او با فرستادن “پیروان کلیسای اعلا” به دوزخ، نوشته خود را به پایان رساند.
ولی آنها ... که با گسستن و کاستن ایمان حقیقی و فراهم ساختن زبونی و بردگی کشورشان آرزوی جلال، فرمانروایی، و ارتقا در این نشئه را دارند، پس از پایان شرمآمیز این زندگی (که خداوند آن را به آنها اعطا کند)، برای ابد به تاریکترین و عمیقترین هاویه دوزخ خواهند افتاد و در آنجا، تحت مراقبتی کینهتوزانه و زیر ضربات لگد و مشت سایر ملعونان که در زجر شکنجه هایشان آسایش دیگری جز اعمال ظلمی وحشیانه و شکننده ندارند و با آنها همچون سپاهیان و بردگان رفتار میکنند، جاودانه در آن بر خواهند ماند به سان پستترین و بیمقدارترین، غمگینترین و پامالترین بردگان قلمرو مرگ و تباهی.
وقتی که اسقف هال به “سمکتیم نوئوس” پاسخ داد و به آنها اهانت کرد، میلتن با چنان قدرتی به پشتیبانی آنان برخاست که گویا ضربتش آن کشیش عالیمقام شصتوپنج ساله را از مسند خود جایکن کرد. ملاحظاتی پیرامون دفاع معترض علیه سمکتیم نوئوس در ژوئیه 1641 بینام نویسنده منتشر شد. میلتن در دیباچهای به مناسبت تندی خود معذرت خواسته بود:
در کشف هر دشمن بدنام و متقاعد کردن او به حقیقت و به صلح کشورش، مخصوصا دشمنی

که از داشتن زبان چرب و نفوذ کلام به خود میبالد ... لحن شدید و درهم شکستن غرور و گردنکشی او، که رنگ دینی و مذهبی بدان داده است، به هیچ وجه با فروتنی مسیحی منافات ندارد.
آن اسقف و پسرش با رد بیادعا (ژانویه 1642) به مقابله برخاستند و مصنف ملاحظات را به روش آتشین آن عصر خشمناک مورد حمله قرار دادند. میلتن در دفاع علیه ... رد بی ادعا (آوریل) بدرشتی جواب داد; او باز هم از رفتار خشن خود نسبت به آن اسقف معذرت خواست; این اتهام را که او میلتن از کیمبریج با افتضاح اخراج شده است به عنوان یک “دروغ شاخدار” تقبیح کرد; همگان را مطمئن ساخت که “اعضای کالج مسیح” او را دعوت کردهاند که پس از فراغت از تحصیل نزد آنها بماند; و بار دیگر پاکدامنی خود را که مورد حمله قرار گرفته بود تایید کرد:
گرچه مسیحیت خیلی کم به من تعلیم داده بود، با این حال یک خویشتنداری طبیعی و یک انضباط اخلاقی، که از والاترین فلسفه ها آموخته شده بود، کافی بود تا مرا به تحقیر ناپرهیزگاریهای وا دارد که بسیار خفیفتر از هرزگی روسپیخانهاند. اما با داشتن آیین “کتاب مقدس”، که آن اسرار پاک و عالی را فاش میسازد ... که “بدن برای خدا و خدا برای بدن است.” بدین گونه من نیز با خود بحث کردم که اگر بیعفتی در زن، که بولس حواری او را جلال انسان مینامد، تا این حد دارای جنبه فضیلت و بیشرافتی باشد، پس مسلما در مرد، که صورت و جلال خداست، باید ... ملوث سازندهتر و ناشرافتمندانهتر باشد، از این حیث که او، هم نسبت به بدن خود که جنس کاملتر است گناه میورزد و هم علیه جلال خود، که در زن است; و از آن بتر اینکه این گناه را بر ضد صورت و جلال خدا، که در شخص خودش است، نیز مرتکب میشود.
بنابراین، میلتن از اخلاقیات بسیاری از شاعران کلاسیک اظهار تاسف میکرد و دانته و پترارک را به آنان ترجیح میداد، زیرا این دو هرگز
چیزی نمینویسند مگر در شان اشخاصی که شعرشان به آنها تخصیص یافته است، و ضمن شعر خود افکار عالی و پاکیزه را بیشایبه نشان میدهند. و هنوز مدت زیادی نگذشته بود که من در این عقیده راسخ شدم که کسی که میخواهد امیدش به خوب نوشتن عقیم نماند ... خودش باید شعر حقیقی باشد; یعنی ترکیب و نمونهای باشد از بهترین و شرافتمندترین چیزها; و در سرودن مدیحه های عالی درباره مردان قهرمان یا شهرهای مشهور جسارت نورزد مگر اینکه در خودش تجربه و عمل تمام چیزهای شایان ستایش را داشته باشد.
پس از این بیان عبرتآمیز، میلتن به سخن گفتن درباره جورابها و پاهای آن اسقف پرداخت که “گندی پلید به آسمان” میفرستد و اگر چنین زبانی بر الاهیات ناهموار نماید، او با “قواعد بهترین فصحا” و سرمشق لوتر از آن دفاع میکند و به خوانندگان خود یادآور میشود که “خود مسیح، با سخن گفتن از سنن ناخوشایند، در نام بردن از مزبله و مدفوع تردید روا نمیدارد.”

اما این جدل کسالتآور کافی است و آنچه هم که در بالا نقل شد به این سبب بود که خوی میلتن و آداب زمان را آشکار میسازد; و به این جهت که نشان میدهد در میان سخنان بیمعنی تلخ و خصمانه، هرج و مرجهای دستوری، و جمله های دراز، عبارات نثری خوشاهنگی وجود داشتند که به قدر شعر میلتن درخشان و هیجانانگیز بودند. در همان اوان (مارس 1642)، میلتن با نام خود یک کتابچه بیغرضانهتر با عنوان برهان حکومت کلیسایی علیه اسقفان منتشر کرد “این یوغ بیشرمانه اسقفی که در زیر بلاهت جاهلانه و ظالمانه آن هیچ هوش درخشان و آزادی نمیتواند رشد کند.”او احتیاج به انضباط اخلاقی و اجتماعی را تصدیق میکند; و در حقیقت اعتلا و انحطاط انضباط را کلید اعتلا و انحطاط کشورها میداند:
در جهان و در سراسر زندگی انسان چیزی نیست که دارای اهمیتی خطیرتر و فوریتر از انضباط باشد. چه نیازی به مثال آوردن من است; آن کس که با شمی صحیح داستان ملتها و سرزمینها را خوانده باشد ... فورا تصدیق خواهد کرد که سعادت و نکبت تمام جوامع متمدن و تمام حرکات و گردشهای امور انسانی، برگرد محور انضباط میگردد ... و هیچ گونه تکاملی در این زندگی، اعم از مدنی یا روحانی، نیست که بالاتر از انضباط باشد، بلکه انضباط است که با سیمهای ساز خود تمام قسمتهای آن را حفظ میکند و پیوسته نگاه میدارد.
معهذا چنین انضباطی نباید از سلسله مراتب کلیسایی مشتق شود، بلکه باید از تصور هر انسانی به منزله یک کشیش بالقوه سرچشمه گیرد.
چون میلتن در تمام مراحل از قابلیت خود مطمئن بود، دیباچهای، که در آن حکایت نفس میکرد، بر دومین قسمت رساله خود نوشت و در آن اظهار تاسف کرد از اینکه بحث و جدل او را از تدوین اثر بزرگی که مایهاش مدتها در خاطره او بوده محروم داشته است; و آن اینکه “آنچه بزرگترین و برگزیدهترین خردمندان آتن، روم، ایتالیای جدید، یا عبرانیان کهن برای کشور خود کردند، من، به نسبت خود، با در نظر گرفتن اینکه بیش از هر چیز مسیحی هستم، ممکن است برای میهن خود انجام دهم.” میلتن گفت که چگونه مشغول بررسی موضوعاتی برای آن اثر است و میخواهد آن اثر “کتاب قدسیت و فضیلت را ... تصویر و تشریح کند، و (نیز) آنچه را که در دین مقدس و عالی است.” چنانکه گویی پیشبینی میکرد که شانزده سال خواهد گذشت تا “شورش بزرگ” اجازه دهد او قلمش را بر این کار بگمارد، تاخیر خود را بدینسان توجیه کرد:
از پیمان بستن با هر خواننده دانایی در این مورد احساس شرم نمیکنم که باز، تا چندین سال، ممکن است به اتفاق او با اطمینان خاطر به سوی ادای آنچه که مدیون هستم گام بردارم; و آن را نه مانند اثری که از حرارت جوانی، یا مستی شراب، یا رشحات قلم یک عاشق بیسر و پا، و یا بخار معده یک کاسهلیس قافیهساز ناشی شده باشد، و نه مانند چیزی که با اذکار “الاهه حافظه” یا دختران فتان او بدست آمده باشد; بلکه با دعای صمیمانه آن “روح جاودان” که میتواند با تمام پیامهای دانشهای خود طبع را غنی گرداند و سرافیم

مقرب خود را با آتش مقدس محرابش بفرستد تا لبان کسی را که او دوست میدارد لمس و تنزیه کنند: به این مطلب باید مطالعه مجدانه و خواندن آثار برجسته، مشاهده مستمر، و دروننگری به تمام هنرها و امور شایسته و بزرگوارانه را افزود; تا آنجا که با مسئولیت و زیان شخصی خودم بستگی داشته باشد، من از برآوردن انتظار کسان بسیاری که از باور داشتن به بهترین تعهداتم در این مورد نمیپرهیزند، دریغ نخواهم ورزید.